بزرگِ «احمدآباد»

بزرگِ «احمدآباد»

(بخش دوم درسهایی از «سیره‌ی» مصدق برای ایرانیان امروز)

کمتر پیش می آید یک فیلم را دوبار ببینم. ولی مستند تاثیر گذار  «مصدق از نگاهی دیگر» را برای دومین بار به تماشا نشسته ام. لذا به ازای دوبار دیدن، دومین برداشت را هم به قلم می سپارم.

اینجا می توان  «بزرگ احمد آباد» را از چند منظر دیگر دید.

- مصدق، در مقام یک حقوق دان - مصدق، از منظر یک ارباب - مصدق، در قامت یک مسلمان - مصدق عاشق

در این مستند قهرمان داستان، دکتر محمد مصدق، به شکل یک منشور دیده می شود. ابعاد مختلف شخصیت ایشان دیده می شود. طبیعتا بعد  «حقوق دان» بودن ایشان غالب است. این بعد اما در حد و اندازه ملی و بین المللی بهتر مشهود است. بسیار دیده می شود هرگاه یک حقوقدان برجسته در راس قدرت قرار می گیرد، تمشیت امور روان تر انجام می پذیرد. اما در قریه احمد آباد که نه مجلسی هست نه محکمه ای، کاربرد دانش حقوق به روابط بین همان تعداد معدود افراد قابل بررسی است. بعد جنجالی مصدق در قامت یک حقوق دان، بی تردید همان ماجرای تقابل او با سلطنت بوده تا حقوق ملت را از شاه جوان به ستاند. ولی بعد از تبعید به احمد آباد، حقوق عمومی، در حد رعایت حقوق زیر دستان یا گاه برخورد ماموران گماشته اطراف قلعه با رعایای قلعه احمدآباد. مانند پرداخت حقوق و مزایای مکفی به زیر دستان. مصدق در هیات یک خان زاده که از خاندان متنفذ عهد قاجار بر آمده طبیعتا می بایست خوی و خصلت اربابی او غالب باشد. بنابر تصویری که خیلی از ماها در ذهن داریم، خان باید به رعیت زور بگوید. بر سرش داد بزند. تحقیرش کند. کمتر از حق او به وی بپردازد. و... ولی تک تک راویان فیلم شهادت می دهند یا همه در اوج مهربانی، تعامل و احترام رفتار می کند. آنچه امروز و هنوز کارگران این جامعه برای حداقل آن فریاد می کنند و گاه در هفت تپه تحصن دوماهه دارند و گاه از هپکو خبر دراز کشیدن بر ریل می آید، مصدق بی هیچ کم و کاستی به زیر دستان پرداخت می کرد. و بسیار بیش از حقوق اولیه هم پرداخت می کرد. لذاست که تجلی حقوق کارگر در ده احمد آباد در حد اعلی است و شاید هرگز و هیچ جای دیگر ایران  هم تکرار نشد. در باب حقوق جزا، در بخش نخست نوشتار اشارتی رفت. مصدق ابتدا زمینه جرم را در مدینه فاضله خودساخته از بین می برد، لذا وقوع جرم به حداقل می رسد. ولی همان یک مورد ذکر شده  «سال علی» که شبانه به انبار گندم دست برد می زند هم در کمال انسانیت مجازات می شود. و باصطلاح امروز از  «رافت اسلامی» برخوردار می شود. مجازات در حد اخراج از محوطه تحت امر مصدق. پایان نامه این استاد حقوق اما در حقوق خصوصی در دانشگاهی در سویس تهیه شده. لذا می توان تصور کرد که در باب روابط خصوصی خود با اطرافیان و یا افراد با یکدیگر، چه میزان به عدل و بر اساس قانون اتخاذ تصمیم می شده است.

ارباب مصدق : در گفتار راویان فیلم، که اکثرا پیرمردانی دهاتی هستند باتفاق یک زن مسن و همگی در مشاغلی چون آشپز و خدمتکار و باغبان جوانی شان را تحت امر مصدق گذرانده اند، می توان یافت که بنیاد رابطه، بر احترام متقابل بود. باگذشت چند دهه، هنوز به نیکی از  «آقا» یاد می کنند. که این نیز از جمله شاخصه های فرهنگی این دیار است که حافظ گفت: خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش.. نکته ظریف و نهفته در دل این ماجرا این است. مصدق رهبر جبهه ملی بود. بنیادهای عقیدتی جبهه ملی هم با نگاه به باستان گرایی بود. در نگاره های تخت جمشید هم آمده است که حقوق کارگران کاملا پرداخت می شده است. حتی نظام بیمه ای هم داشته اند. پس مصدق هم یک مسلمان عامل بود و هم یک ایرانی واقعی.

مصدق در قامت یک مسلمان : دکتر محمود مصدق نوه مصدق بزرگ تاکید می کند که پدربزرگ او هرگز اهل تظاهر به دین داری نبود. ولی در عمل یک مسلمان واقعی و یک انسان واقعی بود.

نیک باشی و بدت گوید خلق به که بد باشی و نیکت بینند

از جمله مصائب امروز شهروند ایرانی گرفتاری او گره خوردن سرنوشت او بدست مدعیانی است که در عیان و حتی در خفا متعبد هستند. سجاده ای خیس اشک حاصل توبه دارند. ولی به علت نامعلومی در مواجهه با اسکناس و عدد و رقم، گوی دل و دین می بازند. تو گویی بر این بعد از مسلمانی، هیچ کاری صورت نگرفته است که هرکس با این دیدگاه که  «من هم از سفره انقلاب حقی دارم» براحتی دست به اختلاس می زند. مصدق اما بسیار بر بیت المال حساس بود. و به ضرس قاطع، در این حوزه دامنی کاملا پاک داشت تا رفت.

و اما مصدق عاشق عشق انسان به انسان های دیگر، عالی ترین تجلی گاه عشق است. خاصه آنکه آنچه در دل می گذرد، به منصه ظهور هم برسد. تاریخ نشان داده این مرد نامی، عاشق ایران بود و به ملت عشق می ورزید. تمامی اقدامات او در مقام نخست وزیری، بر پایه عشق به میهن و ملت بود. او بی تردید، فردای بهتر برای نسل های بعد را در دستور کار قرار داده بود. بعد از این عشق ناتمام، در پوتوپیای احمد آباد هم گرمای محبت او نه تنها اهالی احمدآباد، که تا چند پارچه آبادی آن طرف تر را هم گرما می بخشید. دفتری که هنوز موجود است، برای کمک به نیازمندان داشت و وجوهی که می بخشید در آن ثبت است. زیر دستان هر مشکلی داشتند، بی هیچ خجالتی، به عرض عالی می رساندند و حتما پاسخ می گرفتند. از آنجا رسیدیم به اینجا که کارگر پتروشیمی مان، بعد از کلی ضجه برای دومیلیون تومان وام، آخرالامر خود را از لوله ای حلقه آویز کرد. و در آخرین دایره عاشقانگی ها، عشق مصدق به همسر را می بینیم. همسر مصدق دختر امام جمعه تهران حجت الاسلام امامی بود. بانویی بسیار متدین و اهل تقوی. که به گواهی گواهان بارها به حج و عتبات سفر کرده اند. او نیز در جایگاه خود ملجأ زنان نیازمند بود. و خیراندیش. عشق میان او و مصدق تا آخرین روزهای عمر هر دو دوام داشت.بنحوی که بعد از درگذشت این همسر محبوب، بیشتر از شش ماه دوام نیاورد و به او پیوست. پزشک معالج مصدق خاطره ای نقل می کند که دکتر دچار عارضه ای در صورت شده بود. همکار قبلی عارضه را نوعی آبسه دندان تشخیص داده بود. ولی من که معالجه کردم تشخیص دادم تومور هست. و سکوت کردم. حین خداحافظی به قصد آرامش گفتم انشاله بزودی با خبر خوش نزد شما می آیم. دکتر گفت :بله امیدوارم با خبر خوش برگردید و بگویید سرطان است. چون دیگر حوصله این زندگی را مخصوصا در تنهایی ندارم. اینگونه بود که یک رهبر شایسته و کاریزما در قامت یک ایرانی نژادهدرگذشت و در مدینه فاضله خود و در اتاق خود به خاک سپرده شد. روحش شاد باد.

محمد زرین

بخش اول این مطلب:

درسهایی از «سیره‌ی» مصدق برای ایرانیان امروز (بخش اول)

 
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها